خدا تقصیری ندارد
این روزها
همه باران های دنیا
در دل ما آدم ها می بارد . . .
آسمان را دوست دارم
زیرا تنها سقفی ست
که زیر آن
با تو زیسته ام
. . .
سالهاست
که از جزیره ای متروک
نامه ای را در بطری روانه آبهای عالم کرده ام
اگر کسی عاشق باشد
می تواند کلماتم را بخواند
به هر زبانی
در هر سرزمینی ..
گاهی فکر می کنم
کسی می آید
و با همان شیشه برایم شراب می آورد ..
من خواب ترا دیده ام
همینجا بودی
کنار من!!
نشسته بر سفره ی ساده ای که
نان و سبزی داشت!!
کنار من!!!
در لحظه های گیج و منگ صبحگاهی…
من خواب ترا دیده ام
و این یعنی…
نمیتوانم فراموشت کنم
و از میان تمامِ آرزو ها
دردناک ترینش نخواستن تو
در نداشتنِ توست
ماندهام
چگونه تو را فراموش کنم
اگر تو را فراموش کنم
باید سالهایی را نیز که با تو بودهام
فراموش کنم
دریا را فراموش کنم
و کافههای غروب را
باران را
اسبها و جادهها را
باید دنیا را
زندگی را
و خودم را نیز فراموش کنم
تو با همه چیز درآمیختهای!!
اشک رازیست
لبخند رازیست
عشق رازیست
اشک آن شب لبخند عشقم بود
اشتباه نکن !
نه زیبایی تو نه محبوبیت تو مرا مجذوب خود نکرد…
تنها آن هنگام که روح زخمی مرا بوسیدی
من عاشقت شدم
واسه دل کندن از فضای مجازی
باید یه دلخوشی تو دنیای واقعی کنارت باشه
هـر روز صفحه ی نیازمندیـهــا را زیر و رو میکنــم
میدانــم بالاخره
یک روز
به مــن لعنتی نیاز پــیدا میکنـــی . . .
گردآورنده : سایت تفریحی آلبالو گیلاس